جدول جو
جدول جو

معنی خان عالم - جستجوی لغت در جدول جو

خان عالم
(نِ لَ)
برخورداربیک. یکی از امراءو بزرگان هند است که در دورۀ شاه عباس اول بسفارت از طرف جهانگیرشاه ملک هند با اسباب و یراق و تجملات بزرگانه به ایران آمد و در وقت بازگشت شاه عباس نیز زینل بیک بیگدلی شاملوتو شمال باشی را متقابلاً همراه او به رسالت بهند فرستاد. خان عالم چون بهند رسید در اثر لطف و محبت شاه عباس شروع بمدح و ثنای او کرد و بدین جهت از نظر جهانگیرشاه افتاد. شرح حال او در تذکرۀ نصرآبادی و صبح گلشن آمده است. این بیت از اوست:
لباس آل ببر کرده شوخ مهوش من
بجلوه آمده و تیز کرده آتش من.
(از عالم آرا چ 2 صص 951- 993 و الذریعه قسم 1 جزء 9 ص 285 و صبح گلشن ص 151)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناف عالم
تصویر ناف عالم
کنایه از شهر مکه و خانۀ کعبه، ناف ارض، ناف زمین، ناف زنی برای مثال قدم بر سر ناف عالم نهاد / بسا نافه کز ناف عالم گشاد (نظامی۵ - ۸۷۶)
فرهنگ فارسی عمید
(نِ اَ ظَ)
میرزا عزیز کوکه خلف شمس الدین محمد اتگه است. صبح گلشن درباره او آرد:او مردی دیندار، تقوی شعار، معدلت دثار و از حضور شاهی بخطاب پدر بزرگوار خود سرمایه دار افتخار بوده از اراکین اکبری و جهانگیری است که امور عظیمه در هر دو سلطنت بکمال حزم و تیقظ سرانجام نموده و براه تقوی وتورع در سنۀ 1001 هجری قمری به نیت حج و زیارات کمر سفر حرمین شریفین بر میان جان بست و گوش بر ممانعت اکبری نانهاده بر جهاز بنشست بعد معاودت از حجاز بحضور رسید و در سنۀ 1034 هجری قمری در گجرات بعین حکومت نظامت آنجا از این عالم درگذشت این رباعی از اوست:
یا رب بصفای دل ارباب تمیز
کآن پیش تو هست خوبتر از همه چیز
چون گشت بتوفیق تو این خانه تمام
از راه کرم فرست مهمان عزیز.
(از صبح گلشن ص 150 و قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نْ نُ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 24 هزارگزی خاوری قره آغاج و 26 هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای معتدل دارای 163 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. آب آنجا از چشمه و محصول آن غلات و بزرک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی و جاجیم بافی است. راه این ده مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ)
نام دیگر خان عالم است. (از الذریعه الی تصانیف الشیعه تألیف آقابزرگ طهرانی قسم 1 جزء 9 ص 285). رجوع به خان عالم شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام قدیمی شهر پکن است. این نام در قرون وسطی بشهری گفته میشد که در محل کنونی پکن قرار داشت. و اصل آن مغولی و بمعنی ’شهرخان’ است. پیش از آنکه خان بالغ پایتخت شود شهری از شهرهای چین بود و چون قبلای قاآن بسلطنت رسید پایتخت دولت مغولی شد. قبلای قاآن پس از فتح مناطق شرقی چین پایتخت خود را از قراقوروم به آنجا آورد. تا قبل از غلبۀ مغول مناطق غربی و شرقی آسیا بهم مربوط نبود و پس از فتوحات مغولان این دومنطقه بهم مربوط شدند و مسافران قرون وسطایی توانستند از اروپا بچین روند و با رفتن خود اسمائی که شهرهای چینی از مغولان گرفته بودند، به اروپا ببرند. قبلای قاآن شهر جدیدی بجای شهر قدیم بنا کرد و بنای آن شهر بسال 1267 میلادی پایان یافت. امروز به استثنای 13 قسمت شمالی آن بقیه همان قسمت تاتارنشین پکن کنونی است. بنظر می آید قصر قبلای قاآن در محل قصر شاهان مانچوقرار داشته است. بنابر قول مارکوپولو خان بالغ شکل مربعمستطیل داشته و محیطش 24 میل بوده و دیوارهای آن 50 پا ارتفاع داشته است. خان بالغ نه تنها پایتخت خانهای شرقی بود، بلکه انتهای راه تجارتی زمینی بود که آسیای غربی را بچین وصل میکرد. و همچنین در منتهی الیه راه کاروانرو تجار اروپایی به چین قرار داشت یعنی خان بالغ چون شهر زیتون بود که در جنوب شرقی چین واقعاست و منتهی الیه راه دریایی بود که از هند می آمد. مارکوپولو از راه اول بچین رفت و از راه دوم بازگشت. بنظر میرسد در زمان مارکوپولو تعداد مردمی که در داخل شهرخان بالغ بتجارت مال التجارۀ این کاروانیان اشتغال داشته اند کمتر از مردمی بوده که در خارج شهر بدان اعاشه میکرده اند. اسم خان بالغ در دورۀ سلطنت مینک به پکن تبدیل یافت. (از دائره المعارف بریتانیکا).
-اطلس خانبالغی:
رخی کز آبله مانند نقش کمخا بود
نمود اطلس خانبالغی ز شوکت و فر.
نظام قاری (از دیوان البسۀ ص 159).
- کاغذ خان بالغ، کاغذی بوده است که در خان بالغ میساخته اند و به اسماء: ’ورق صینی’ ’قرطاس صینی’ مشهور بوده است.
- کمخای خانبالغی، نام کمخای بوده است که در خان بالغ درست میکرده اندو ’کمخا’ جامۀ نفیس منقش و یکرنگ میباشد. رجوع به کمخا شود:
کمخایی خانبالغی و شرب زرفشان
هرکس که دید نقش پری خواند یا ملک.
نظام قاری (از دیوان البسۀ ص 90)
لغت نامه دهخدا
(خَ قِ لَ)
مردمان. بریه. انام. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
شاه عالم اول، بهادر شاه اول، قطب الدین. هفتمین از پادشاهان گورکانیان هند بابری از سال 1119 هجری قمری تا سال 1124 هجری قمری حکومت کرد. و پسرش جهاندار شاه بجای وی نشست. (طبقات سلاطین اسلام) (معجم الانساب زامباور ج 2 ص 442) (دائره المعارف بستانی). و رجوع به گورکانیان هند و بابر شود
لغت نامه دهخدا